نوشته شده توسط : مهدی

 كوه بلندي بود كه لانه عقابي با چهار تخم، بر بلنداي آن قرار داشت. يك روز زلزله اي كوه را به لرزه درآورد و باعث شد كه يكي از تخم ها از دامنه كوه به پايين بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه اي رسيد كه پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها به طور غريزي مي دانستند كه بايد از اين تخم مراقبت كنند و بالاخره هم مرغ پيري داوطلب شد تا روي آن بنشيندو آن را گرم نگه دارد تا جوجه به دنيا بيايد.

يك روز تخم شكست و جوجه عقاب از آن بيرون آمد. جوجه عقاب مانند ساير جوجه ها پرورش يافت و طولي نكشيد كه جوجه عقاب باور كرد كه چيزي جز يك جوجه خروس نيست. او زندگي و خانواده اش را دوست داشت اما چيزي از درون او فرياد مي زد كه تو بيش از اين هستي. تا اينكه يك روز كه داشت در مزرعه بازي مي كرد متوجه چند عقاب شد كه در آسمان اوج مي گرفتند و پرواز مي كردند.

عقاب آهي كشيد و گفت: «اي كاش من هم مي توانستم مانند آن ها پرواز كنم.»

مرغ و خروس ها شروع كردند به خنديدن و گفتند: «تو خروسي و يك خروس هرگز نمي تواند بپرد.»

اما عقاب همچنان به خانواده واقعي اش كه در آسمان پرواز مي كردند خيره شده بود و در آرزوي پرواز به سر مي برد. هر موقع كه عقاب از رويايش سخن مي گفت به او مي گفتند كه روياي تو به حقيقت نمي پيوندد و عقاب هم كم كم باور كرد. بعد از مدتي او ديگر به پرواز فكر نكرد و مانند يك خروس به زندگي ادامه داد و بعد از سال ها زندگي خروسي، از دنيا رفت.



:: بازدید از این مطلب : 234
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 متن حكايت
مردي در كنار جاده، دكه اي درست كرده بود و در آن ساندويچ مي فروخت. چون گوشش سنگين بود، راديو نداشت. چشمش هم ضعيف بود، بنابراين روزنامه هم نمي خواند. او تابلويي بالاي سر خود گذاشته بود و محاسن ساندويچ هاي خود را شرح داده بود. خودش هم كنار دكه اش مي ايستاد و مردم را به خريدن ساندويچ تشويق مي كرد و مردم هم مي خريدند.

 

كارش بالا گرفت بنابراين كارش را وسعت بخشيد به طوري كه وقتي پسرش از مدرسه بر مي گشت به او كمك مي كرد. سپس كم كم وضع عوض شد. پسرش گفت: «پدر جان، مگر به اخبار راديو گوش نداده اي؟ اگر وضع پولي كشور به همين منوال ادامه پيدا كند كار همه خراب خواهد شد و شايد يك كسادي عمومي به وجود آيد. بايد خودت را براي اين كسادي آماده كني.»

پدر با خود فكر كرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته و به اخبار راديو گوش مي دهد و روزنامه هم مي خواند، پس حتماً آنچه مي گويد صحيح است. بنابراين كمتر از گذشته، نان و گوشت سفارش مي داد و تابلوي خود را هم پايين آورد و ديگر در كنار دكه خود نمي ايستاد و مردم را به خريد ساندويچ دعوت نمي كرد. فروش او ناگهان شديداً كاهش يافت.

او سپس رو به فرزند خود كرد و گفت: «پسر جان حق با توست. كسادي عمومي شروع شده است.»


شرح حكايت
آنتوني رابينز يك جمله بسيار خوب در اين باره دارد كه جالب است بدانيد: «انديشه هاي خود را شكل بخشيد وگرنه ديگران انديشه هاي شما را شكل مي دهند. خواسته هاي خود را عملي سازيد وگرنه ديگران براي شما برنامه ريزي مي كنند.»

در واقع آن پدر داشت بهترين راه براي كاسبي را انجام مي داد اما به خاطر افكار پسرش، تصميمش را عوض كرد و افكار پسر آنقدر روي او تأثير گذاشت كه فراموش كرد كه خودش دارد باعث ورشكستگي اش مي شود و تلقين بحران مالي كشور، باعث شد كه زندگي او عوض شود.

قبل از اينكه ديگران براي ما تصميماتي بگيرند كه بعد ما را پشيمان كند، كمي فكر كنيم و راه درست را انتخاب كنيم و با انتخاب يك هدف درست از زندگي لذت ببريم، چون زندگي مال ماست.



:: بازدید از این مطلب : 239
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 

 
ن 
 



:: بازدید از این مطلب : 244
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 

 

                                          @@بقیه عکسارو تو ادامه مطلب ببینید@@



:: بازدید از این مطلب : 238
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 



:: بازدید از این مطلب : 216
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 من



:: بازدید از این مطلب : 261
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 متن شعر یار دبستانی من که خیلی هم طرفدار داره رو براتون گذاشتم

 
 

َیار دبستانی من ، با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه

ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما

دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش

خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد ، مرده دلای آدماش

 

دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه

کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه

یار دبستانی من ، با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه

ترکه بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما

 

یار دبستانی من ، با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه

ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما

 

دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش

خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد، مرده دلهای آدماش

دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه

کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟

یار دبستانی من ، با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه

ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما



:: بازدید از این مطلب : 251
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 

 



 

 
 




یزد، شهر "ترین" های ایران !

 

با سلام . ایران ویج از شهر یزد و ادم های این استان خاطرات رنگارنگ زیادی داره . هنوز فراموش نکردیم توی تور 10 مهر ماه که میخواستیم بیایم شهر یزد بچه های ایران ویج که اهل یزد بودن با چه شور و عشقی زنگ میزدند و حتی بعضی شون بچه ها رو دعوت به خونه و و نوشتن پلاکارد و ... کردند . این عشق و محبت شما فراموش نشدنی هست هم در ذهن من و هم در خاطرات خانواده ایران ویج . عشق به وطن و عشق به استان های خوب چون شماست که چرخ های زنگ زده ایران ویج را روغن کاری میکنه با اینکه هزار تا مشکل برامون میسازند و اما ما هنوز بر حرف خود ایستادیم .

کوچیک خانواده علی احمدنیا 
 




:: بازدید از این مطلب : 260
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 روزي لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند مي دهم که کامروا شوي:
 
اول اين که سعي کن در زندگي بهترين غذاي جهان را بخوري
دوم اين که در بهترين بستر و رختخواب جهان بخوابي

سوم اين که در بهترين کاخها و خانه هاي جهان زندگي کني
!!!

پسر لقمان گفت اي پدر ما يک خانواده بسيار فقير هستيم چطور من مي توانم اين کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد: 
اگر کمي ديرتر و کمتر غذا بخوري هر غذايي که مي خوري طعم بهترين غذاي جهان را مي دهداگر بيشتر کار کني و کمي ديرتر بخوابي در هر جا که خوابيده اي احساس مي کني بهترين خوابگاه جهان است و اگر با مردم دوستي کني، در قلب آنها جاي مي گيري و آن وقت بهترين خانه هاي جهان مال توست.



:: بازدید از این مطلب : 229
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 

 

Pa

 



:: بازدید از این مطلب : 252
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 

 

.:. یک پدیده شگفت انگیز و نادر طبیعی .:.

عکسها گرفته شده در کیپ تاون میباشد که به ساحل کاپوچینو معروف است. این پدیده ی کف آلود شدن آب بر اثر طوفان های قوی در اقیانوس و تعامل آب نمک با موجوات زنده زیر آب شکل میگیرد.




























 



:: بازدید از این مطلب : 284
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 

روزی مردی خواب عجیبی دید دید که رفته پیش فرشته ها وبه کارهای اونا نگاه می کنه...

 

هنگام ورود دسته بزرگی ازفرشتگان را دید که سخت مشغول کارند وتندتند نامه هایی را که توسط

پیک هااززمین می رسند بازمی کنند وانهاراداخل جعبه هایی می گذارند مرد از فرشته پرسید :شماچه می کنید؟

فرشته در حالی که داشت نامه ای راباز میکرد گفت:اینجابخش دریافت است ومادعاها وتقاضاهای مردم ازخداوندراتحویل می گیریم.

مردکمی جلوتر رفت بازدسته بزرگی ازفرشتگان را دید که کاغذهایی راداخل پاکت می کنند وانهارا توسط پیک هایی به زمین می فرستند/مردپرسید شماچه می کنید؟

یکی از فرشتگان با عجله گفت :این جا بخش ارسال است وما الطافورحمت های خداوندرا برای بندگان به زمین می فرستیم مردکمی جلوتر رفت ویک فرشته را دید که بیکار نشسته /مردباتعجب ازفرشته پرسید شمااینجاچه می کنید وچرابی کارید؟فرشته جواب داد:اینجا بخش تصدیق جواب است مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده کمی جواب می دهند .

مرد از فرشته پرسید :مردم چه گونه می توانند جواب بفرستند؟فرشته پاسخ داد :بسیار ساده فقط کافی است بگویند:::::

                                خدا یا شکر



:: بازدید از این مطلب : 255
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی


زندگی زیباست...........زشتی های ان تقصیرماست..........درمسیرش هرچه نازیباست...........ان تدبیرماست......................زندگی اب روانیست ............روان می گذرد........انچه تقدیرمنو توست........................همان می گذرد.........

 

دوستی شوخی سرد بین ادم هاست ..............بازی شیرین گرگم به هواست.........واسه کشتن غرورمنو تو دوستی توطئه ثانیه هاست.........

توزندگی افرادی هستند که مثل قطار شهربازی می مونند ازبودن بااونالذت می بریولی باهاشون به جایی نمی رسی.............

بی گناهی کم گناهی نیست دردیوان عشق................یوسف ازدامان پاک خودبه زندان رفته است.....

بهتراست دوبارسوال کنی.............تااینکه یکبارراه رااشتباه بروی

پ.ن۱:هرچه یخ بزند ضدیخش میزنند.............وای به روزیکه یخ بزند ضد یخ........



:: بازدید از این مطلب : 270
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی




طرفدارای مکزیک راه زیادی رو از مکزیک تا آفریقا اومدن,البته اگه از
مکزیک اومده باشن
...
· داور در سوت خودش میزنه

· بذاريد به صراحت بگم كه دو دقيقه وقت به پايان مسابقه باقي مونده !

· شاید نزدیک ترین کشور به قطب جنوب , آفریقای جنوبی باشه

· زاکونی که زا به معنای افریقا و کونی به معنایه عدد 10 است

· باران هم به شدت ميوزه

· بازي شيلي و اسپانيا بسيار جذاب خواهد شد مخصوصا اينكه بازيكناي هر
دو تيم هم زبان و همجنس و (بعد از يه مكث طولاني) و هم زبان هستن

· وقتی یه بازیکن هوندوراس تنه میزنه , انگار یه درخت تنه میزنه

· اسپانیا یه گل زده ، داوید ویا هم زده ، خیلی قشنگم زده ، 5 دقیقه
پیشم زده

· نود ثانیه از الان بشمارید تا مسابقه تموم شه

· با شماره 2013 تماس بگیرید و پیامک بدید

· دقیقه 15 بازی هستیم .... اگر تبریزی ها این بازی رو واگذار کنند
چیزی از ارزش های این تیم کم نمیشه

· بله ! این گل هم تقدیم به شهدای 8 سال دفاع مقدس

· بدون شک الان مردم شهر چلسی خیلی خوشحال هستند

· داور هند پنالتی رو دیده و میگه نه !

· اسپانیایی ها V وسط رو B میخونن مثل والنسیا که بالنسیا خونده میشه

· تورس می‌فرسته روی دروازه ... جای خود تورس اونجا خالی بود

· از نظر ران هم در نظر بگيريم.ران بازيكنان هندوراس خيلي بزرگتره

· خوب الان دو تيم بايد هر كدوم 5 تا پنالتي بزنن.بايد بگم كه هر تيمي
كه پنالتي ها رو ببره يعني اينكه بازي رو برده و هر تيمي هم كه ببازه يعني
اينكه بازي رو باخته

· هلند تنها رقیب جدیش برزیله البته اسلواکی هم تیم نــــــــاجــــدی
نیست

· یه دریبلی میزنه که تو گل کوچیک هم نمیشه از این دریبل ها زد

· واقعا عجیبه که در تهران ما الان هوا گرمه،ولی در افریقا الان هوا
سرده

· کریم انصاری فرد هیچ نسبتی با برادران انصاری فر نداره! بخصوص با
محمد حسن

· پنج حلقه المپیک نمادی از رنگ پرچم همه ی کشورهای دنیاست

· افرین علیرضا محمد،افرین.واقعا یکبار دیگه با صراحت میگم،افرین
علیرضا محمد

· یک سانتر بی هدف ... و گل

· شما از روی قطر 2 بازیکن میتونید بفهمید کدوم قوی تره

· سبک بازی پاراگوئه جوریه که دوست داره بازیو به ضربات پنالتی یا
نهایتا وقت اضافه بکشونه

· حالا بعد از این مسابقه کشتی اسپانیا از 4/1 عبور میکنه و وارد نیمه
نهایی میشه

· حالا توپ رو سانتر ميكنه...در واقع پرتاب ميكنه

· فعلا با مداد اسم هلند رو در فینال بنویسید

· اوه , عجب برگردونی زد تو صورتش حالا چمن و عرق هر چی بود هم میاد تو
صورتش

· امان از دست این دیرک دروازه یه موقع به نفع تیمه یه موقع به ضرر تیم

· حالا اين موج ,اسمش موجه مكزيكيه كه تو ورزشگاه الان زده ميشه

· بزن خلعتبری .. بزن



:: بازدید از این مطلب : 269
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 

چوپاني گله را به صحرا برد به درخت گردوي تنومندي رسيد.
از آن بالا رفت و به چيدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختي در گرفت،
خواست فرود آيد، ترسيد. باد شاخه اي را كه چوپان روي آن بود به اين طرف و
آن طرف مي برد.
ديد نزديك است كه بيفتد و دست و پايش بشكند.
در حال مستاصل شد...
از دور بقعه امامزاده اي را ديد و گفت:
اي امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پايين بيايم.
قدري باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوي تري دست زد و جاي پايي پيدا كرده و
خود را محكم گرفت.
گفت:
اي امام زاده خدا راضي نمي شود كه زن و بچه من بيچاره از تنگي و خواري
بميرند و تو همه گله را صاحب شوي.
نصف گله را به تو مي دهم و نصفي هم براي خودم...
قدري پايين تر آمد.
وقتي كه نزديك تنه درخت رسيد گفت:
اي امام زاده نصف گله را چطور نگهداري مي كني؟
آنهار ا خودم نگهداري مي كنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو مي دم.
وقتي كمي پايين تر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم كه بي مزد نمي شود كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتي باقي تنه را سُرخورد و پايش به زمين رسيد نگاهي به گنبد امامزاده
انداخت و گفت:
مرد حسابي چه كشكي چه پشمي؟
ما از هول خودمان يك غلطي كرديم
غلط زيادي كه جريمه ندارد.



:: بازدید از این مطلب : 284
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 طلا گلزار، دختر 20ساله ایست که در 10 فوریه سال 1989 در لس آنجلس به دنیا آمده است.

 
 
او از پدر و مادری ایرانی و روسی می‌باشد و هم اکنون در امریکا به عنوان یک مدل مشغول به کار می‌باشد.
 



:: بازدید از این مطلب : 312
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 
۰۰۰۰۰۰۰_۰۰۰۰۰۰۰
_۰۰۰۰۰۰۰۰_۰۰۰۰۰۰۰
_۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
__۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
____۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_____۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_________۰
________*__۰۰۰۰۰۰___۰۰۰۰۰
_______*__۰۰۰۰۰۰۰۰_۰۰۰۰۰۰۰
______*___۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
______*____۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
______*_____۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
________*_____۰۰۰۰۰۰۰
_________*______۰۰۰۰
_۰۰۰۰۰۰___۰۰۰۰۰___*
۰۰۰۰۰۰۰۰_۰۰۰۰۰۰۰___*
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰____*
_۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰_____*
___۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰_____*
______۰۰۰۰۰_______*
_______۰۰۰_______*
________*__۰۰۰۰۰۰___۰۰۰۰۰
_______*__۰۰۰۰۰۰۰۰_۰۰۰۰۰۰۰
______*___۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
______*____۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
______*______۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_______*_______۰۰۰۰۰۰۰
________*_______۰۰۰۰
——————*______*
_________*_______*
__________*
___________*____

 



:: بازدید از این مطلب : 314
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 



:: بازدید از این مطلب : 345
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 

اگه كمی و فقط كمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را كمی بهتر كنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی می‌خواهد و نه پول زیادی. پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی كه معلوم نیست كی باشد نباشیم ... در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید ...

1-  گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.

2 - سعی كنیم بیشتر بخندیم.

3-  تلاش كنیم كمتر گله كنیم.

4 -  با تلفن كردن به یك دوست قدیمی، او را غافلگیر كنیم.

5 - گاهی هدیه‌هایی كه گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا كنیم.

6 -  بیشتردعا كنیم.

7 - در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت كنیم.

8-  هر از گاهی نفس عمیق بكشیم.

9-  لذت عطسه كردن را حس كنیم.

10-  قدر این كه پایمان نشكسته است را بدانیم.

11-  زیر دوش آواز بخوانیم.

12- سعی كنیم با حداقل یك ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق داشته باشیم .

13-  گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم.

14-  با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم.

15-  برای انجام كارهایی كه ماهها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامه‌ریزی كنیم!

16-  از تفكردرباره تناقضات لذت ببریم.

17-  برای كارهایمان برنامه‌ریزی كنیم و آن را طبق برنامه انجام دهیم. البته كار مشكلی است!

18-  مجموعه‌ای از یك چیز (تمبر، برگ، سنگ، كتاب و... )برای خودمان جمع‌آوری كنیم.

19-  در یك روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم.

20-  گاهی در حوض یا استخر شنا كنیم، البته اگر كنار ماهی‌ها باشد چه بهتر.

21-  گاهی از درخت بالا برویم.

22-  احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم.

23-  گاهی كمی پابرهنه راه برویم!.

24-  بدون آن كه مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی كنیم.

25-  وقتی كارمان را خوب انجام دادیم مثلا امتحاناتمان تمام شد، برای خودمان یك بستنی بخریم و با لذت بخوریم

26-  در جلوی آینه بایستیم وخودمان را تماشا كنیم.

27-  سعی كنیم فقط نشنویم، بلكه به طور فعال گوش كنیم.

28-  رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم .

29-  وقتی از خواب بیدار می‌شویم، زنده بودن را حس كنیم.

30-  زیر باران راه برویم.

31-  كمتر حرف بزنیم و بیشترگوش كنیم ..

32-  قبل از آن كه مجبور به رژیم گرفتن بشویم، ورزش كنیم و مراقب تغذیه خود باشیم .

33-  چند بازی و سرگرمی مانند شطرنج و... را یاد بگیریم.

34-  اگر توانستیم گاهی كنار رودخانه بنشینیم و در سكوت به صدای آب گوش كنیم.

35-  هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم.

36-  احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نكنیم.

37-  به دنیای شعر و ادبیات نزدیك تر شویم.

38-  گاهی از دیدن یك فیلم در كنار همه اعضای خانواده لذت ببریم.

39-  تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه كنیم.

40-  از هر آنچه كه داریم خود و دیگران استفاده كنیم ممكن است فردا دیر باشد.


:: بازدید از این مطلب : 328
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی

 سواحل زیبا و به یاد ماندنی بهشت و جهنم با پرواز مستقیم ایرباس ایران ایر

"آخرت گشت"



:: بازدید از این مطلب : 356
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()